چی میشد وقتی به آسمون نگاه میکردی ستاره تو میدیدی . همون جا باهاش درد ودل میکردی .
بهش میگفتی چقد دوسش داری .
بهش میگفتی دیگه از این زمین خسته شدی .
بهش میگفتی چقد دوس داری هر شب بهش نگاه کنی .
بهش میگفتی چقد دوس داری تو بغلش بگیری .
بهش میگفتی حاضری واسش بمیری
خدایا ستاره ی من ازم خیلی دوره . خیلی بشتر از چندین هزار سال نوری .
اما خدا من که تو رو خیلی دوس دارم پس مراقب ستاره ها باش .
شاید . . .
شاید روزی با ستاره ام اوج بگیرم . . .
خدا جونم تو خیلی مهربونی این و میدونم .
خیلی خوشحال شدم وقتی با تو صحبت میکنم . هر چند تو خیلی موقع ها رو از من بر میگردونی اما من از پیشت نمیرم .
خدا جونم از این جایی که من هستم تا پیش تو چقد راهه؟
خدا جون تو خیلی زیبایی . زیباتر از هر چیزی که فکرش و بکنم .
خدا چرا قلب بعضی از ما اینقد تاریک شده که تو رو نمیبینیم ؟
چرا زیبایی هات رو له میکنیم . چرا؟
چرا؟
؟
؟
؟
؟
چرا تو اینقد صبوری اما ما به یه اندک چیزی از کوره در میریم ؟ به همه چیز و همه کس فحش میدی؟
خدایا من نمیخوام کسی از دستم ناراحت بشه حتی یه ثانیه کوتاه ; پس هیچ وقت منو به خودم وا مگذار .
دلتنگی حس نبودن کسی است که یکباره تمام وجودت آرزوی بودنش را میکند .
این جمله ی گهربار از مهسا خانوم گفته شده است در روایتی به ثبت رسیده است .حق چاپ و تکثیر از این جمله پیگرد قانونی دارد
ابری باشد یا آفتابی
حتی اگر خورشید از دریچه چشمان من بتابد
بازهم در سیاهی مردمک چشمانت
خودم را پیدا نمیکنم